احمداستوار
تو برای فردایی ! یا که برای لحظه ها ی بعد ! لحظه های که نیومده ، و هیچ معلوم نیست بیاد و تو باشی یا نه !
من برای امروزم ! یا که برای لحظه های فوق ! که آمدنش با من و من با اویم!
من ! زندگی را برای فردا یکبار تجربه نمودم ،که به تلخی گرائید و بـــه فردایش که همه ی آرزویم بود نرسید ! و سالیان سال با گذشته ام زندگی کردم تا رسیدم به امروز ! و امروز را به تماشا ایستادم تا لحظات را دریابم و ازآنان غافل نشوم !
ولی تو زندگی را برای امروز یکبار تجربه کردی و با عشق ، شوق و ذوق به پیش می روی ! و سالیان سال پاورچین پاورچین و به سختی و مشقت زندگی کردی تا برسی به فردایت ! و در صدد ساختن امروزت هستی برای فردای قشنگی که در ذهن خود نقاشی نوشته ای ! که هیچ معلوم نیست بیاد ؛ و تو باشی یا نه ! که من : زندگی را برای فردا یکبار تجربه نمودم ،که به تلخی گرائید و بـــه فردایش که همه ی آرزویم بود نرسید !
{KomentoDisable}